حـــــرف حساب

حرف حساب داری اینجا بزن . . .

حـــــرف حساب

حرف حساب داری اینجا بزن . . .

اشعار فوق العاده زیبا

می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه */*/* من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه *~*~* می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم داری*/*/* می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری *~*~* می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم */*/*/ می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم *~*~* می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی**** از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی***** امشب می خوام برای تو یه فال حافظ بگیرم **** اگر که خوب در نیومد به احترامت بمیرم**** امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم**** برای خوشبخت شدنت خدا خدا خدا کنم*/*/*/* امشب می خوام رو آسمون عکس چشات رو بکشم *~*~* اگه نگاهم نکنی ناز نگاتو بکشم */*/*/ می خوام تو رو قسم بدم به جون هر چی عاشقه*~*~* به جون هر چی قلب صاف رنگ گل شقایقه */*/*/* یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری*~*~*~ بدون یه خداحافظی پر نزنی تنها نری*/*/* یه موقعی فکر نکنی دلم واست تنگ نمیشه *~*~* فکر نکنی اگه بری زندگی کمرنگ نمیشه */*/** اگه بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن ***** آسمونای آرزو یه قطره مهتاب ندارن ***** راستی دلت میآد بری بدون من بری سفر **** بعدش فراموشم کنی برات بشم یه رهگذر *~*~* اصلا بگو که دوست داری اینجور دوست داشته باشم*/*/*/ اسم تو رو مثل گلا تو گلدونا کاشته باشم *~*~* حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه*/*/* چهره تو یادم می آد وقتی که بارون می زنه *~*~*~ ای کاش منم تو آسمون یه مرغ دریایی بودم */*/*/* شاید دوسم داشتی اگه آهوی صحرایی بودم*~*~* ای کاش بدونی چشمات و به صد تا دنیا نمی دم */*/* یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم*~*~*~ به آرزوهام می رسم اگر که تو پیشم باشی ***** اونوقت خوشبخت میشم مثل فرشته ها تو نقاشی***** تا وقتی اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه **** هوای رفتن که کنی مرگ گلهای مریمه */*/*/* نگام کن و برام بگو بگوی می ری یا می مونی*~*~* بگو دوسم داری یا نه مرگ گلهای شمعدونی*/*/* نامه داره تموم میشه مثل تموم نامه ها *~*~* اما تو مثل آسمون عاشقی و بی انتها

*****************************************************************

می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست

آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست

می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد

آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست

می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند

از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است

راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو

تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست

   طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود

                                                           روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست

***************************************************************************************

خدایا   !  مرد  این  قصه  ،  تموم  قلبش  از  سنگه

همون سنگی که تو سینه ش برای شیشه دلتنگه

شکسته حرمت خونه ، شکستن بدترین درده

خدایا !  مرد این  قصه  ،  یقین دارم که نامرده

هراس غنچه ها تنها  ، بدون درد مردن نیست

تموم آرزوها رو  ، به خاک  سرد  بردن  نیست

چه رویاهای  شیرینی ،   به خواب ناز می برده

ولی افسوس او تنها ،   به  جرم  کودکی مرده

خدایاااااااا شاکی ام اینجا یکی دستاشو خون کرده

شاید  غرق  ندامت  شد  ،  که  اعلام  جنون  کرده...


شاعر:خانم مطهره احمدی

____________________________________________________________


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد